ای کاش چشمانم نور را می دید
روزها یکی پس از دیگری می گذرد
هر روزمان را مثل دیروز ضایع می کنیم و پیش خود میگویم افسوس ، افسوس را خوب آموختیم و افسوس گفتن را هم خوب آموخته ایم
به همه دل می بندیم جز به آن کسی که باید دل ببندیم
آن وقت دم از تنهایی می زنیم
براستی چرا این همه وبلاگ اسم وبلاگشان را گذاشتند( تنها ترین )
چرا این همه از کلمه ای تنهایی استفاده می کنیم
چرا دیگر واقعیت ها را نمی بینیم
چرا با حقیقت ها دیگر زندگی نمی کنیم
نمی دانم تا کجا می خواهم دست بر روی چشمانم بگذارم
و به زندگی خود ادامه دهم
همیشه برایم سوال بوده
چرا این همه چرا در زندگیمان می رقصد