از تو می گویند با من این حوالی هرچه هست
بی تو تنها نیستم رویای شهر دور دست
کاش می دیدی که من اهل تکلف نیستم
می توان بی نردبان هم رفت از این دیوار پست
دوست باید داشت فردا را که فردا غیر عشق
هیچ کس چتری برای ما نمی گیرد به دست
یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد نمیداند که چقدر دوستش دارم نمیفهمد که او تمام زندگی من است یکی را با همین قلب شکسته ام باتمام احساساتم بی بهانه دوست دارم کسی که باوجود این که قلبم رو شکست اما هنوزهم در این قلب شکسته جا دارد فقط یک نفر لبخند مرا خواست انهم عکاس بود که پولش را گرفت .خدایا چگونه عاشقت نباشم چنان که تو دیدی وپوشاندی ولی مردم ندیدند و فریاد زدند.
وقت:چیزی است که صرف پیدا کردن پول می شود ولی بسیاری از مردم همان پول را صرف تلف کردن وقت می کنند .
فردا:زمانی است که تنبل ها در آن کار خواهند کرد .
چتر:وسیله ای است برای یک نفر پناهگاه و برای دو نفر دوش آب سرد است .
الکل:چیزی است که همه چیز در آن می ماند جز اسرار .
علم:چیزی است که باید طالب آن نسبت به مال دنیا بی اعتنا باشد اما اغلب به خاطر مال دنیا آموخته می شود .
من مینویسم و تو میخوانی!
اما مخاطب که تو باشی مدیونم اگر ننویسم.
من خوبم...!
عاشق نیستم...
فقط گاهی به یادش که می افتم
دلم تنگ می شود...
این که عشق نیست...
هست...؟